قبل از نقل خاطره بگويم كه بعضي از كلاسهاي دانشگاه ما تا ساعت 10 شب ادامه دارد و اين باعث مشكل براي خيلي از دختران شده است!
ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن يك طرح براي باشگاه پژوهشي در كميته ي فرهنگي بودم، كاملاً تمركز گرفته بودم كه ناگهان يك دختر خانمي مانتويي با ظاهري بسيار نامناسب وارد اتاقم شد و سلام كرد!
جواب سلامش را كه دادم بدون مقدمه گفت:
«حاج آقا ببخشيد مي توانم به شما اعتماد كنم؟ بچه ها مي گويند راز كسي را فاش نمي كنيد!»
من هم به گونه اي كه خيالش را راحت كنم، محكم گفتم:
«مطمئن باش من در موضع مشورت به هيچ كس خيانت نمي كنم.»
همين كه خيالش راحت شد چند لحظه اي سكوت كرد و بعد با احتياط گفت:
«حاج آقا من يك سؤال شرعي دارم، آيا دختران مي توانند براي امنيت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟»
من كه از تعجب نمي دانستم چه بگويم، تمركز گرفتم و با تأمل گفتم: «منظورت را واضح تر بگو»
آن دختر خانم كه ديگر جرأت حرف زدن پيدا كرده بود گفت:
برچسبها: خانم, مرد, زن, حجاب, مومن, قرآن وحجاب , زینت, اسلام وحجاب, فلسفه حجاب, پیامبراسلام, مسئله حجاب, مسئله حجاب شهید مطهری, شهیدمطهری, مطهری, دختر, پسر, تهاجم فرهنگی, مانتو, مانتوآستین کوتاه, غرب, آمریکا, حجاب مرد, حجاب زن, اسلحه, دانشگاه, کلاس, درس, ترم, چادر, چادررنگی, مادر, پدر, مشاور, حاج, حاج آقا, ,
![](http://m-qaleb.com/Templates/free/M-QaLeB/blogfa/simple/religion/008162741/images/icon_author.png)